یکی از باگهام اینه که بدون نیاز ب چِت کردن میتونم پیامهای احمقانه ب آدمای تمام شده تو داستان تمام نشده َم بدم و تا شب نخوابم و صبح پانشم نمیفهمم چ خریتی کردم ، ولی به خودم حق میدم ک دلش واس میم واس زپل بودن تنگ بشه و بخواد دو کلمه باهاش حرف بزنه و بفهمه هنوزم هنوزم چقد تله پاتی داریم و حالات روحیمون نزدیکه و همینطوری ک من نمیدونم زندگیُ چیکارش کنم اونم نمیدونه .. ینی همینکه میدونم جفتمون نمیدونیمی جون ب جونام اضافه کرد :)) و بعد خر تر شدم و غصه ای ک مونده بود تو دلم و گلوم ُ تنگ کرده بود به ع.ا گفتم و الان جرات شنیدن سه تا ویسی که فرستاده رو ندارم و منتظر نشستم رو تابِ تو حیاطِ خوابگاه که یا بازم هی ویس بده یا زمان برگرده به قبلِ پیامم یا از سرما یخ بزنم بمیرم .
عکس از سایرن ها بازدید : 416
پنجشنبه 16 مهر 1399 زمان : 0:39